علیرضا نبی کارآفرینی است که علیرغم سختیهای فراوان در زندگی و دست و پنجه نرم کردن با فقر در دوران کودکی، امروز برای هزار نفر سوء پیشنهدار اشتغال ایجاد کرده و با حمایت از آنها زندگی دوباره به آنها بخشیده است.
به گزارش خبر تصویری ، علیرضا نبی ۵۱ ساله دارای تحصیلات دکتری اقتصاد بینالملل، به قول خودش بچه فقر است و در کودکی در چهارراههای مشهد روزنامهفروش و واکسی بوده است، دو برادر معتاد داشته که به همراه مادرش در دوران کودکی بارها برای ملاقات آنها به زندان رفته است. در کوچههای تنگ و باریک محلهای فقیر نشین در مشهد مقدس بزرگ شده و طعم تلخ سختی های زندگی را با تمام وجودش درک کرده است.
این کارآفرین اجتماعی که امروز افراد بزهکار اجتماعی و دارای سوء پیشینه را در کارخانهاش استخدام میکند میگوید: به علت عدم توانایی در پرداخت اجارهبها در دوران کودکی، روزی صاحب خانه اسباب و وسایل منزلشان را به کوچه میریزد، در آن زمان مادرم از ترس آبرو من و خودش را در زیر چادرش پنهان کرد در حالی که بدنش میلرزید و صدای تپش شدید قلبش به گوشم میرسید در زیر همان چادر مشکی مادرم قسم خوردم که در زندگی به فردی قدرتمند تبدیل شوم.
نبی میگوید، که درد و رنج زنان سرپرست خانوار را خوب میفهمد چون در دوران کودکی دیده است که چگونه مادرش به تنهایی برای گذراندن امورات خود و چند فرزندش زجر میکشیده است.
این کارآفرین میگوید، پدر داشتم اما خاطرهای جز کتک خوردن از او ندارم، پدرم فقر فرهنگی داشت و ما فقر اقتصادی، مادرم سواد نداشت اما روح بزرگی داشت و در سختترین شرایط به فرزندانش درس زندگی میداد. بخشندگی را از مادرم وقتی یاد گرفتم که روزی به من گفت تمام آنچه را در طول یک روز سخت کاری از فروش روزنامه بدست آورده بودم و تنها دارایی خود و خانوادهام بود به مادر و فرزندی که در کنار خیابان بیکس و تنها مانده بودند ببخشم.
نبی روزگار کودکیاش را در حسرت خوردن یک وعده غذای کامل گذرانده است، بطوری که نقل میکند گاهی اوقات مادرش وقتی دیگر هیچ چیزی برای خوردن فرزندانش پیدا نمیکرد آنها را به یکی از میدانهای شهر مشهد میبرده و به آنها میگفته است که از علفهای دور میدان بخورند. به قول خودش مادرش فرزندانش را به چرا میبرده است.
روزگار جوانیاش مصادف میشود با اوایل انقلاب همان زمانی که مساجد معنای واقعی خود را به عنوان خانه خدا داشته است، همان زمان که مساجد هیات امنایی جوان و فرهیخته که افقها را میدیدند داشت. مسجد با شروع جنگ آنها را به جبهه اعزام میکند و درس تزکیه نفس را در جبهه میآموزند.
این کارآفرین بعد از جنگ دوبار از ایران خارج میشود اما به کشور باز میگردد تا اولین جرقه تاسیس کارگاهی برای اشتغال زنان سرپرست خانوار در سال ۸۳ به ذهنش میرسد. سرمایه اولیه شروع کار را با فروش خانهای که از مادرش به یادگار مانده را تهیه و با استخدام ۱۵ زن سرپرست خانوار کار تولید زیتون پرورده را در مشهد آغاز میکند و این کار را آن قدر ادامه میدهد که امروز با ۳ کارخانه و بیش از ۲۰۰ کارگاه در مشهد، طوس، محمود آباد و مینودشت برای هزار نفر زنان و کودکان بدسرپرست و بیسرپرست و افراد دارای سوء پیشینه اشتغال ایجاد کرده است.
نبی که تولیداتش را با برند آرشیا روانه بازار میکند علاوه بر توزیع داخلی به ۵ کشور جهان هم محصولاتش را با کمک خیرین و NGO ها صادر میکند.
وی در حال راهاندازی کارخانه چهارم در مشهد است که با راهاندازی این کارخانه ۱۹۲ نفر مشغول به کار خواهند شد. نبی همچنین هزار و ۱۸۰۰ نفر از تمام زندانهای کشور در صف اشتغال دارد.
برای ورود به بحث به عنوان سوال اول بفرمایید که کارآفرین اجتماعی کیست و چه کاری انجام میدهد؟
نبی: تعریف کارآفرین اقتصادی معلوم است، کسی که کارخانه، کارگاه و کسب و کاری راهاندازی میکند و با استخدام افرادی برای عدهای اشتغال ایجاد میکند، اما آنچه در جامعه ما مغفول مانده کارآفرین اجتماعی است و در این نوع از کارآفرینی، کارآفرین هیچ راهی ندارد جز اینکه یک سوء پیشینه دار را بغل بگیرد تا امنیت حفظ شود زیرا در غیر این صورت او از بیرون به شما ضربه میزند.
براساس آمار، ۶۷ درصد از زندانیان جرایم غیر عمد، بار دوم با جرایم کاملا عمد و خشن وارد زندان میشوند. یک زندانی جرایم غیر عمد هنگامیکه دوره حبس خود را سپری میکند پس از آن در جامعه به عنوان یک فرد سوء پیشینهدار شناخته میشود و هیچ کس حاضر نیست به وی کار دهد. در چنین فضایی فرصت برای بروز جرمهای خشن ایجاد میشود.
بنابراین کارآفرینی اجتماعی در چنین فضایی قرار میگیرد و با ایجاد اشتغال برای یک سوء پیشینه دار از بروز جرم و بزه در جامعه پیشگیری میکند. البته این قبیل کارها در هیچ کجای دنیا توسط دولتها انجام نمیشود و در همه جای دنیا مردم، این کارها را انجام میدهند.
البته اگر در این مسیر رسانهها و اهل قلم و همچنین تهیهکنندگان و فیلمسازان یاریام نمیکردند و به مسئولیت اجتماعی خود در این زمینه عمل نمیکردند چه بسا کارآفرینی من در همان حد ۱۶ سال پیش که با ۱۵ نفر زن سرپرست خانوار کار را در مشهد آغاز کردم مانده بود.
یک کارآفرین اجتماعی به سود و درآمد هم فکر میکند؟
نبی: این مساله برای کارآفرین اجتماعی در اولویت دوم قرار دارد. هدف یک کارآفرین اجتماعی ایجاد اشتغال است و من به عنوان یک کارآفرین اجتماعی که مشغول تولید فرآوردههای زیتون است در مرحله دوم به سود و درآمد اقتصادی فکر میکنم که درآمد حاصل از این تولید هم صرف ساخت کارخانههای دیگر برای جذب بزهکاران بیشتر میشود. بنابراین اغلب بخشهای تولیدیام برای کاهش هزینهها و همچنین اشتغال بیشتر بخصوص برای ایجاد اشتغال خانگی به صورت دستی و غیراتوماتیک انجام میشود.
بدین ترتیب که تهیه برخی محصولات مورد نیاز تولید زیتون مانند پاک کردن سبزیجات و شکستن گردو و امثال آن در منازل توسط زنان سرپرست خانوار انجام میشود. در مجموع وجود هر دو نوع کارآفرین اجتماعی و اقتصادی برای جامعه مفید است و هر دو بال یک پرواز هستند اما با توجه به فوران آسیبهای اجتماعی، وجود کارآفرین اجتماعی حائز اهمیت است.
یک کارآفرین اجتماعی در هر کجا که آسیب اجتماعی وجود دارد حضور مییابد و به عبارتی هر واحدی که تاسیس میکند بر حسب شناسایی آسیبها اجتماعی در آن منطقه است .
آسیبها را چگونه شناسایی میکنید و آیا در هر منطقهای که آسیبی شناسایی شد امکان ایجاد اشتغال برای آسیبدیدگان اجتماعی فراهم میشود؟
نبی: مردم و NGO ها آسیبهای اجتماعی را در مناطق مختلف به ما معرفی میکنند. به عنوان مثال رسانهای خبر یا گزارشی را از یک آسیب اجتماعی منتشر میکند و مردم و NGO های مختلف با توجه به شناختی که از من دارند برای حل آن مشکل در منطقه شناسایی شده با من تماس میگیرند و برحسب شرایط اقدام به ایجاد اشتغال در منطقهای که گرفتار آسیب اجتماعی است میشویم.
از کارهایتان و کارخانهها و کارگاههایی که تاکنون تاسیس کردهاید بگویید؟
نبی: از مینودشت در استان گلستان آغاز میکنم، این منطقه معدن زیتون است در حالی که تصور همه بر این است که معدن زیتون مناطق رودبار و منجیل است. در این منطقه سالانه ۱۲ هزار تن زیتون تولید میشود در حالی که متاسفانه علیرغم تولید این محصول ارزشمند اقتصادی در این منطقه، مینودشت منطقهای محروم شناخته میشود.
مینو دشت بهشت دلالهای زیتون
مینودشت، بهشت دلالهای زیتون است، متاسفانه در هر جا که محدودیت هست فساد و رانت در آنجا زیاد است. در این منطقه دلالهای سیستماتیک و سازمان یافته و دارای پشتیبانی حضور دارند که به ارزانترین قیمت زیتون را از باغداران خریداری میکنند و وزارت جهاد کشاورزی هم بدون توجه به این مساله قیمت خرید زیتون را مانند برخی از محصولات کشاورزی اعلام نمیکند و به این ترتیب دلالان اجازه جولان مییابند، این در حالی است که با اعلام نشدن قیمت زیتون هم حقوق باغدار و هم حقوق مصرفکننده تضییع میشود.
دلالها در منطقه مینودشت افراد عادی و معمولی نیستند که از یک روستا به روستای دیگر برای خرید چند کیلو زیتون بروند بلکه این دلالان ریشهدار و دارای پشتیبانهای قوی هستند و هر کیلو زیتون را با کمترین و حداقلترین قیمت مثلاً ۱۷۰۰ تومان از باغدار خریداری میکنند و به قیمت هر کیلو بیش از ۱۳ هزار تومان میفروشند، حساب کنید ۱۲ هزار کیلو زیتون در منطقه که حداقل سود هر کیلو از آن بیش از ۱۰ هزار تومان است، چه منافعی برای آنها دارد. این در حالی است که کف قیمت هر کیلو از این محصول باید ۶ هزار تومان باشد.
البته من قصد دارم در فرصتی مناسب و در صورت عدم همکاری مسئولان مربوطه با باغداران، دلایل عدم اعلام قیمت خرید سالانه زیتون را اعلام کنم.
برای شما به عنوان یک کارخانهدار خرید زیتون به قیمت کمتر به صرفه است پس به چه دلیل تمایل به افزایش قیمت این محصول دارید؟
نبی: برای من به عنوان یک کارآفرین اجتماعی خیر، زیرا وقتی زیتون که ماده اولیه کارخانجات من است به قیمت پایینخریداری میشود کمکم باغهای زیتون در این منطقه کاهش مییابند و از بین رفتن هر یک از درختان زیتون برای من به عنوان یک کارآفرین به منزله از دست رفتن یک شغل است.
آسیب اجتماعی مینو دشت چه بود و آن را چگونه شناسایی کردید؟
نبی: همانطور که گفتم مینودشت منطقهای محروم است، یکی از اتفاقات وحشتناک در این منطقه که به دلیل فقر ایجاد شده و مردم آن را به من اطلاع دادند خرید و فروش سیستماتیک نوزاد بود،هر نوزاد دختر به قیمت ۲ میلیون تومان و هر نوزاد پسر به قیمت ۳ میلیون تومان در این منطقه به فروش میرسید. خرید و فروش نوزاد در منطقه مینو دشت به عنوان یک تجارت گزارش شد. وقتی از خرید و فروش سیستماتیک نوزاد میگویم منظورم این نیست که مادری بعد از به دنیا آمدن فرزندش او را بفروشد بلکه کار به صورت مافیایی در این منطقه انجام می شد و با سوء استفاده از زنان فقیر نوزادانی به دنیا میآمدند و از مادران این نوزادان قبل از تولد نگهداری میشد و بعد از تولد هم نوزادان توسط دلالان نگهداری و در نهایت فروخته میشد.
فیلم سینمایی دارکوب هم بر اساس قصه یکی از همین افراد در این منطقه ساخته شد و داستان فیلم واقعی است.
بنابراین پس از بررسیها تصمیم گرفتم در آن منطقه کارخانهای تاسیس کنم که قطعا کار در منطقهای که مافیای فروش نوزاد و مافیای زیتون حضور داشته باشند کاری سخت بود.
* هر جا فقر هست منابع هم هست
تجربه به من ثابت کرده است هر جا فقر است در آنجا منابع زیادی نهفته است که منافع عدهای ایجاب میکند که آن منطقه به آن شکل بماند و قطعا در این مناطق فساد ریشه دوانده است. بنابراین وقتی یک عده در کپر زندگی میکنند بدانید منافع عدهای ایجاب میکند.
۱۶ سال است که من را به خاطر نفوذ در این مناطق و کارآفرینی و جلوگیری از فقر میزنند. در منطقه مینودشت کارخانهای تاسیس کردم و زنان آسیب دیده را صاحب شغل کردم اما با پروندهسازی و حکم دادگاه کارخانه من را در مینودشت خراب کردند.
خانه من را ۳ سال پیش در مینودشت اشغال کردند، یک روز صبح مانند همیشه از منزل خارج شدم و وقتی برگشتم متوجه شدم که افرادی خانهام را اشتغال کردهاند. علیرغم ۳ سال دوندگی و شکایت قضایی هنوز موفق به پس گرفتن خانهام که توسط یک خانواده اشغال شده، نشدهام.
چگونه و به چه دلیل خانه شما را اشغال کردهاند؟
نبی: برای این افراد خانه و زمین ارزان قیمت من در مینودشت مهم نیست. بلکه آنچه برای آنها اهمیت دارد این است که من در آن منطقه نباشم. زیرا با حضور من و افرادی مثل من و سرمایهگذار در آن منطقه اشتغال ایجاد میشود و ایجاد اشتغال در آن منطقه به معنای از دست رفتن منافع یک عده در آنجاست.حضور من در آن منطقه برای مافیای زیتون و سایرین که از آنها نام بردم مضر است.
زیرا با حضور سرمایهگذار پای بسیاری از جمله خبرنگاران به آنجا باز میشود و حضور این افراد برای آنها خطرناک است. اما من مقاومت کردم و با ساخت یک کارخانه دیگر اکنون در آنجا هستم و به لطف خدا بخشی از مشکلات از جمله خرید و فروش نوزاد در منطقه از بین رفته است.
من برای پول به آن منطقه نرفتهام که با اقدامات آنها منطقه را رها کنم بلکه هدفم نجات افراد بزهدیده و فقیر است که البته تا حدودی بهزیستی و کمیته امداد هم همکاریهایی در این راستا در این منطقه داشتهاند.
* به دلیل فعالیتهای مافیای زیتون در شهرک صنعتی مینودشت تنها یک کارخانه فعال است
مافیای زیتون چه پشتوانهای دارد؟
نبی: اجازه بدهید در این مورد در مصاحبههای بعدی صحبت کنم. فقط این را بگویم که با اقدامات این مافیا در منطقه در یک شهرک صنعتی فقط یک کارخانه و کارخانهدار که من باشم، حضور دارد و هیچ سرمایهگذاری به آنجا نیامده است.
در منطقه مینودشت چه کاری انجام میدهید؟ از نحوه ایجاد اشتغال در این منطقه بگویید؟
نبی: اشتغال برای زنان سرپرست خانوار. کارخانهای در آنجا تاسیس کردهام که زیتون پرورده تولید میکند. عدهای به صورت مستقیم در این کارخانه مشغول به کار هستند و تعدادی از خانوارها این منطقه بصورت غیر مستقیم برای تولید مواد مورد نیاز تولید کارخانه همکاری میکنند. مثلا زنان سرپرست خانواده گردو میشکنند، سبزی پاک میکنند و آن را در اختیار کارخانه میگذارند. با توجه به این اقدامات اکنون موضوع خرید و فروش نوزاد در این منطقه مرتفع شده است.
ظاهرا در منطقه محمود آباد هم فعالیت میکنید. نحوه فعالیت شما آنجا چگونه است؟
نبی: در این منطقه ۵۲ نفر معتاد و خفتگیر را به زندگی برگرداندهام. بعد از اینکه NGOها وضعیت منطقه را گزارش کردند به منطقه آمدم و به کمک خیرین این تعداد از معتادان منطقه را اعتیاد نجات دادم و اکنون ۳ نفر از آنها تشکل خانواده دادهاند. البته دادستانی مازندران هم برای محقق شدن اهداف در این منطقه بسیار کمک کرده است. این ۵۲ نفر خفتگیر و معتاد توسط باندهایی هدایت میشدند و از مردم دزدی میکردند و عایدی آنها از این دزدی و خفتگیری دریافت کمی شیشه بود که در پایان کار روزانهشان به آنها تحویل میشد.
درباره وضعیت این منطقه خانمی به نام نیکنژاد با من تماس گرفت که زنی خیر است و از من خواست که برای اصلاح منطقه به محمودآباد بروم و همان طور که گفتم با کمک دادستانی در این منطقه اقدامات خوبی انجام شد و با تأسیس کارگاه تولید روغن کنجد برای این افراد که البته همه آنها را از اعتیاد رهانیدهایم اشتغال ایجاد شد.
در شهر خودتان هم فعال هستید؟
نبی: این منطقه هم مشکلات خاص خودش را دارد شاید باور کردن برخی اتفاقات در یک شهر مذهبی سخت باشد اما مسائلی زیر پوست این شهر است که من برای بازگو کردن آنها به مشکلات قضایی برخوردم.
در این منطقه گزارشی از زنان دارای اعتیاد با مشکلات اخلاقی به من اعلام شد که بعضاً دارای بیماریهای خاص بودند، به ناچار به منطقه رفتم ۲۰۰ زن بزهدیده اجتماعی شناسایی شده بودند که با اقدامات انجام شده و با رفع مشکل اعتیاد آنها را اکنون در کارگاههایی از جمله کارگاه دوخت لباس یکبار مصرف، پرورش ماهی و … مشغول به کار کردهایم.
لازم است در این جا به یک نکته تأکید کنم که هیچ بزهکاری با دستگیری، کتک زدن و شلاق زدن اصلاح نمیشود. برای این افراد باید شرایط زندگی را فراهم کرد در حالی که متأسفانه برخی از مسئولان ما بدون توجه به این مسائل و بدون اینکه تجربهای از حل این مسائل داشته باشند در جلسات مربوط به حل آسیبهای اجتماعی بدون گوش دادن تجربیات افراد با تجربه فقط حرف میزنند و نهایتاً هم تصمیمات این افراد که به هیچ دردی نمیخورد اجرایی و با صرف هزینهها بودجهها را هدر میدهند.
مخارج سنگین داروهای این بیماران از کجا تامین میشود؟
نبی: به کمک خیرین و مردم همه هزینهها تامین میشود. مردم در کمک کردن فوقالعادهاند. افرادی را سراغ دارم که تمام داراییشان ۲۵۰۰ تومان بوده است اما آن را بخشیدهاند. همچنین افرادی به ما مراجعه میکنند و انگشتر دو گرمی طلای خود را میبخشند تا این افراد سر و سامان یابند، البته یک خیریه در تهران هزینههای درمان این بیماران را تقبل کرده است.
در شهرک صنعتی طوس هم فعال هستیم. آنجا چند گروه مورد حمایت ما قرار دارند، زندانیان جرایم عمد، سرقت مسلحانه، نزاع دستهجمعی، اراذل و اوباش و معتادین بهبود یافته و زنان سرپرست خانوار که در مجموع ۱۸۲ خانواده مورد حمایت ما قرار گرفتهاند که این افراد مانند شهرهای دیگر کارهای خدماتی از جمله پاک کردن سبزی و … انجام میدهند.
در مجموع توسط افراد دارای سوء پیشینه و بزه دیده اجتماعی از کارخانهها و کارگاهها محصول زیتون پرورده با برند آرشیا تولید میشود که سازمانها، نهادها و ارگانها براساس مسئولیت اجتماعی بخشی از تولیدات را از ما خرید میکنند.
فروش ما بصورت اجتماعی است و بر روی محصول ما برچسب «شما با خرید این محصول به انتخاب خود به زندانیان و زنان سرپرست خانواده کمک میکنید» نصب شده است.
کار با این افراد سخت نیست؟
نبی: خیر، من این افراد را خوب میشناسم با وضعیت زندگی معتادان آشنا هستم زیرا همانطور که گفتم خودم دو برادر معتاد داشتم. با شرایط کودکان کار آشنا هستم زیرا خودم کودک کار بودم. وضعیت زنان سرپرست خانوار را خوب میدانم زیرا مادرم یک زن سرپرست خانواده بود که با سختیهای زیادی زندگی را گذراند و شجاعانه و با صلابت در برابر تمام مشکلات ایستاد.
این افراد چیزی نمیخواهند جز یک سرپناه و کاری که بتوانند مخارج زندگی خود را از آن محل تامین کنند، اگر اینها را داشته باشند مشکلی ایجاد نمیکنند.
من خوب میدانم که اگر کسی رهن خانه ندارد و اسباب و وسایلش در خیابان مانده چه وضعیتی دارد. بنابراین کارکردن با این افراد برای من سخت نیست. در مجموعه من افراد مختلفی وجود دارند از جمله زهرا که به علت فقر روزی به خانوادهاش از جمله برادرزاده و خواهر ۱۳ سالهاش قرص میخوراند و پس از آنها خود هم به قصد خودکشی از آن قرص میخورد تا از زندگی سختشان نجات یابند اما او را پیدا میکنند و زنده میماند و برادرزاده و خواهرش فوت میکنند و اکنون یک قاتل محسوب میشود.
در مجموعه من دختری به نام شیرین وجود دارد که پدر معتادش به قیمت ۵ میلیون تومان او را به ازای بدهی پول موادش فروخته است.
* بچه فقر و اعتیاد هستم
آقای نبی در این گفتوگو از چگونگی اقدامات خود و نحوه کارآفرینی توضیح دادید لطفا کمی از گذشته بفرمایید. چگونه کارآفرین شدید؟
نبی: خیلی سوال خوبی است، من آرزو میکردم شما این سوال را از من بپرسید، من بچه همان محلی در مشهد هستم که اکنون کارگاههای زنان سرپرست خانوار را در آنجا ایجاد کردهام، من بچه محله قلعه ساختمان مشهد هستم. من بچه فقر هستم. من در محلهای مثل هرندی تهران بزرگ شدم. من یک واکسی و روزنامهفروش بودم که دو برادر معتاد داشتم و با مادرم برای ملاقات برادرانم بارها به زندان رفتم.
همه این مسائل را در زندگی تجربه کردهام و وقتی کسی برای پول رهن به من مراجعه میکند میفهمم چه میخواهد زیرا به خاطر دارم روزی که صاحبخانه اسباب خانه ما را بیرون ریخته بود چه بر سر مادرم آمد.
مادرم از ترس اینکه آبرویش جلوی همسایهها نرود، من و خودش را زیر چادرش پنهان کرد و من لرزش بدن مادرم و صدای تپش قلبش را حس میکردم، همه چیز از زیر آن چادر رقم خورد. وقتی دیدم که مادرم میلرزد قسم خوردم که قدرتمند شوم و اگر قدرتمند شدم یادم نرود که بچه قلعهساختمان مشهد هستم.
بنابر این اکنون اگر بچههای من که در این کارگاهها کار میکنند برای رهن خانه به من مراجعه کنند به آنها پول رهن خانه را میدهم.
حضور در شرکت ما یعنی اسباب و وسایل نو و رایگان و حقوق خوب، حضور در شرکت ما یعنی شأن و احترام و شاغلین در کارگاههای ما از محل کمکهای مردمی دارای این مزایا و امکانات میشوند.
* خیرین به ما گلایه میکنند که چرا برای تامین فلان هزینه به آنها مراجعه نکردهایم
دادن این امکانات بسیار هزینهبر است چگونه این هزینهها را تأمین میکنید؟ آیا تا کنون پیش آمده که برای تأمین این مواردی که در بالا به آن اشاره کردهاید با کمبود مالی مواجه شوید؟
نبی: خیر، بلکه عکس آن اتفاق افتاد است. ما کسری نداشتهایم در مواردی بوده که بعضی از افراد و خیرین از ما گلایهمند شدهاند که چرا برای تأمین فلان هزینه به ما مراجعه نشده است.
خیرین و مردم فوقالعادهاند و من بارها و بارها در جلسات مختلف مربوط به معضلات اجتماعی گفتهام که برای مقابله با آسیبهای اجتماعی باید از مردم کمک گرفت.
چرا در کودکی وضعیت مالی شما بد بود؟
نبی: قبل از انقلاب فاصله طبقاتی زیاد بود. من واکس میزدم و روزنامه میفروختم. در آن زمان هم فقط دو روزنامه کیهان و اطلاعات منتشر میشد. روزی ۱۰ روزنامه به قیمت ۱۰ تومان میخریدم و اگر موفق به فروش همه روزنامهها میشدم ۱۵ تومان به دست میآوردم و که ۵ تومان سود و مابقی آن سرمایه اولیه من بود. البته این را هم بگویم بارها در دوران کودکی ورشکستگی را تجربه کردم زیرا بعضی روزها روزنامههایی که اتفاقاً برای جثه من خیلی بزرگ بود و بلند کردن آنها برایم سخت بود، به فروش نمیرفت و به عبارتی من ورشکست میشدم. برای اینکه بتوانم دوباره آن سرمایه را به دست آورم میرفتم و واکس میزدم و ۱۰ تومان کسب میکردم و دوباره آن روزنامه را میخریدم.
پدر داشتم اما جز کتک خوردن و کتک زدن خاطرهای از او به یاد ندارم. اما مادرم روح بزرگی داشت و درس زندگی را از او یاد گرفتم. مادرم سواد نداشت اما با تلاش بسیار از فرزندانش مراقبت میکرد و با توجه به اینکه از میان ۶ فرزند من کوچکترین فرزند خانواده بودم توجه ویژهای به من داشت. به خاطر دارم که وقتی موفق به فروش روزنامهها نمیشدم من را وادار به خواندن همه آن روزنامهها میکرد و وقتی به وی میگفتم مادر همه این روزنامهها یکی است و اگر یکی را بخوانم مانند این است که همه را خواندهام، اما به این حرفم توجهی نمیکرد. من غافل از این بودم که او میخواست با این کار خواندن را تمرین کنم. حتی یک بار مرا مجبور به نوشتن کرد و من یک انشاء نوشتم و او آن انشاء را به کیهان بچهها برد و آنقدر آنجا گریه و زاری و التماس کرده بود تا مسئولان کیهان را وادار به چاپ آن مطلب کرد.
پایان دوره کودکیام مصادف با آغاز انقلاب بود، در آن زمان همه جذب مسجد شدیم، مسجد در آن زمان معنای واقعی خودش را داشت و فعالیتهای فرهنگی در آنجا انجام میشد و خلاصه بگویم مسجد خانه خدا بود. در حالی که اکنون مسجد کارکردش را از دست داده است.
بعد از انقلاب یعنی سال ۵۹ که جنگ آغاز شد و من در عنفوان جوانی بودم به جبهه رفتم. بچههای دهه ۶۰ که جنگ را مدیریت میکردند آدمهای بزرگی بودند و ما در آن دوران از همان بچههای جبهه درس تزکیه نفس را یاد گرفتیم.
بعد از جنگ به دلایلی از ایران خارج شدم اما در سال ۷۲ و بعد از مدتی به ایران بازگشتم و پس از بازگشت به ایران برای بازسازی مناطق جنگزده به خرمشهر رفتم و فعالیتهای این چنینی را تا سال ۷۶ ادامه دادم اما سال ۷۶ دوباره از ایران خارج شدم و سال ۷۷ به ایران بازگشتم.
در آن زمان من یک سرمایهگذار فرانسوی را به ایران آورده بودم و او را متقاعد ساخته بودم که یک کارخانه چای در خرمشهر تأسیس کند. مدتی هم برای این پروژه کار کردم و اقداماتی را آغاز کرده بودیم. اما به حوادث کوی دانشگاه در سال ۷۸ برخورد کردیم در یکی از همان ایام که با این سرمایهگذار فرانسوی در تهران برای تماشای تئاتر به تئاتر شهر رفته بودیم موقع خروج از تئاتر شهر متوجه شلوغی خیابانها شدیم. در گیر و دار آن شلوغی ما را بازداشت کردند. البته یک روز پس از آن ماجرا من آزاد شدم اما این سرمایهگذار فرانسوی از همانجا راهی فرودگاه شد و به فرانسه بازگشت. خلاصه اینکه آن سرمایهگذاری هم که روی آن فکر و تلاش کرده بودم از بین رفت و کارخانه خرمشهر هم بسته شد.
* ماجرای بزهکاری که از طریق یک مصاحبه پیدایم کرد
بعدها هم در سال ۸۳ فکر تأسیس یک کارخانه برای اشتغال زندانیان به ذهنم رسید اما پولی نداشتم و هیچ سرمایهگذاری هم حاضر به سرمایهگذاری با این شرایط نمیشد. بنابر این خانهای که از مادرم به ارث رسیده بود و تنها داراییام بود، فروختم و یک کارخانه تأسیس کردم و ۱۵ زن سرپرست خانوار را در آنجا استخدام و با کمک آنها اقدام به تولید زیتون پرورده و فروش آن کردم.
خلاصه اینکه این کار را ۱۵ سال پیش آغاز کردم و اکنون به لطف پروردگار برای هزار نفر اشتغال ایجاد کردهام و اگر خدا بخواهد همین مسیر را ادامه میدهم.
در کارخانهها ساعتی ۳.۵ تن زیتون پرورده در دو شیفت کاری تولید میشود و محصولات تولیدی همه به مصرف داخلی میرسد و هم بخشی از آن به ۵ کشور جهان صادر میشود.
در این مسیر رسانه بسیار به من کمک کرده به طوریکه خاطرهای از این مسئله دارم که در همین جا نقل میکنم. علیرضا جوانی ۳۰ ساله است که دست وی را به علت دزدی قطع کردهاند. روزی از کارهایی که کرده خسته میشود و در زندان به روحانی زندان مراجعه میکند و میگوید من از این وضعیت خسته شدهام چه باید بکنم. روحانی زندان هم به وی میگوید وقتی از زندان آزاد شدی به حرم امام رضا (ع) برو. زمان میگذرد و او از زندان آزاد میشود. بلافاصله پس از خروج از زندان به حرم امام رضا (ع) میرود در آنجا مردمی را میبیند که گریه و زاری میکنند او هم این کار را میکند اما پس از مدتی به خود میگوید این چه کاری است که من میکنم امام رضا هم من را سر کار گذاشته است، بنابر این حرم امام رضا (ع) را ترک میکند و به قهوهخانهای نزدیک حرم میرود. در آنجا به صورت تصادفی چشمش به روزنامهای که یکی از مصاحبههای من در آن چاپ شده بود میخورد روزنامه بر روی شیشه قهوهخانه چسبانده شده تا از ورود نور آفتاب خودداری کند. در تیتر روزنامه نوشته شده اینجا شرط استخدام سوء پیشینه است. بنابر این روزنامه را از شیشه قهوهخانه میکند و مطالعه میکند، آدرس من را جویا میشود و به کارخانه من در مشهد مراجعه میکند و سراغ من را از نگهبانی میگیرد. نگهبانی هم از او میپرسد که معرف تو کیست و او هم میگوید معرف من امام رضا (ع) است. بنابر این نگهبانی با من تماس میگیرد و میگوید فردی به اینجا آمده و میگوید معرفش امام رضا (ع) است. چه جوابی به او بدهم؟ من هم او را به دفترم دعوت کردم و خلاصه اینکه علیرضا اکنون با ما کار میکند.
خلاصه اینکه سالها تلاش کردم برای کمک به بزهکاران و موفقیت در این مسیر حاصل کمک رسانهها، مردم، خیرین داخل و خارج کشور است. به طوری که برخی ایرانیان خارج از کشور کار بازاریابی در خارج از کشور را برای مجموعه انجام میدهند و به کمک آنها این محصول به ۵ کشور دنیا صادر میشود.
اکنون ماهانه ۳ میلیارد تومان فروش داریم که اگر فروش را به ۶ میلیارد برسانیم، به جای هزار نفر برای دو هزار نفر اشتغال ایجاد خواهد کرد.
بنیاد خیریه نبی با هدف ایجاد اشتغال برای آسیبدیدگان و زندانیان آزاد شده تأسیس شده است و شرکتها نمیتوانند زیرمجموعه بنیاد قرار گیرند چون این شرکتها انتفاعی هستند. اما بنیاد غیر انتفاعی است بنابر این شرکتها میتوانند درآمدشان را برای تأسیس کارخانههای دیگر به بنیاد کمک کنند./فارس